خورشید تاریکی
پمپاژ نور به تمام جهانیان در عصر ظلم و تاریکی
به تمام دنیا نشان خواهیم داد منتظران حضرت ولی عصر (عج) مطابق سیره ایشان و اجداد طاهرینش به دنبال استقرار اخلاق و انسانیت بر جامعه هستند و تا ظهور ایشان از پای نخواهند نشست.
از مهمترین چالشهای ما در هم شکستن فضای کم هیاهوی نوای مهدوی و ظهور استعدادهای نهان دراین عرصه بوده است.
به امید ظهور مولا و سرورمان حضرت حجت (عج) که صدالبته نزدیک است.
شما با معرفی این سایت سهمی در این کار ارزشمند داشته باشید.
کانال گپ خورشید تاریکی: https://gap.im/KhurshidTariki
خواننده، ترانه و ملودی: پویا بیاتی
تنظیم: آرش آزاد
میکس و مستر: فربیرز خاتمی
ترومپت: حسن فراهانی
طراح: رضا یثربی
#آهنگ #ایران #سردار_سلیمانی
تولید واحد موسیقی مصاف
دانلود
میگن:
پیر مردی با چهرهای قدسی و نورانی وارد یک مغازه ی طلا فروشی شد.
فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت : من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقههای زد و با تمسخر گفت : درست است که چهرهای نورانی دارید ؛ اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین هیبتی داشته باشد.!!!
در همین حین ، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب میکند ، در مغازه بنشینند.
با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست. با تعجب از زن سوال کرد : که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت : کدام شیخ؟ حال شما خوب است؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهید یاخیر؟
مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت : غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود.
دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد.
شیخ به زرگر گفت : من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را به صورتت بمال تا رزق و روزی ات بیشتر شود .
زرگر با حالت قدسی و دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ و دوستانش هرچه پول و طلا بود ؛ برداشتند و مغازه را جارو زدند .
بعد از 4 سال شیخ با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد .
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند.
افسر پلیس گفت : برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و نقش بر زمین شد و این بار شیخ و پلیس و دوستان ، دوباره مغازه را جارو زدند.
نتیجه اخلاقی حکایت :
انتخابات نزدیکه ، مواظب مغازه های زرگری خود باشید.
از این به بعد بازار وعده و وعیدها و نطق های آتشین در مجلس و سینه چاک کردن برای مردم گرم می شود.
فعلا وعده کمک به 18میلیون خانوار شروع شد
حضرت آیتالله ای: آن روزی که دهها میلیون در ایران، و صدها هزار در عراق و بعضی کشورهای دیگر به پاس خونِ فرمانده سپاه قدس به خیابانها آمدند و بزرگترین بدرقهی جهان را شکل دادند، این یکی از ایّامالله است.» ۱۳۹۸/۱۰/۲۷
حضرت آیتالله ای: شهادت حاج قاسم سلیمانی، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همهی دنیا کشید. عدّهای میخواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران از بین رفته است، مرده است، تمام شده امّا شهادت او نشان داد که انقلاب زنده است.» ۱۳۹۸/۱۰/۲۷
مدیریت رسانه عبارت است از فرایند به کارگیری بهینه کلیه امکانات مادی، انسانی، تکنولوژیکی و غیره در جهت تولید، بازتولید و توزیع پیامهای هدفمند در چارچوب نظام ارزشی پذیرقته شده که با هدف غایی اثرگذاری مطلوب بر مخاطبان صورت میگیرد.
?? طاهر روشندل اربطانی، مفهوم شناسی مدیریت رسانه، 1385
توییت مهدیاران:
انقلاب فرانسه و دیگر انقلابها در سرتاسر جهان همیشه با یک رهبر همراه بوده. رهبری که هدایت جامعه را برعهده داشته تا به هدف خود برسند و به محض رسیدن به هدف، واژه انقلاب حذف میشد.
چرا رهبر ما را هنوز با لقب رهبر انقلاب میشناسند؟ کی به ثمر میرسد این انقلاب؟
تا انقلاب مهدی ایستاده ایم
موزیک ویدئو: "فرزند کوچک من (My Little Child)
خواننده: احسان یاسین، waheeb nasan
طراح گرافیک: سهیل محمدیان
تهیه کننده: محمدرضا نیکفر
اثری راجع به کودکان بی گناه کشته شده در جنگ
دانلود
خواننده، ترانه و ملودی: پویا بیاتی
تنظیم: آرش آزاد
میکس و مستر: فربیرز خاتمی
ترومپت: حسن فراهانی
طراح: رضا یثربی
#آهنگ #ایران #سردار_سلیمانی
تولید واحد موسیقی مصاف
دانلود
میگن:
پیر مردی با چهرهای قدسی و نورانی وارد یک مغازه ی طلا فروشی شد.
فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت : من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقههای زد و با تمسخر گفت : درست است که چهرهای نورانی دارید ؛ اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین هیبتی داشته باشد.!!!
در همین حین ، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب میکند ، در مغازه بنشینند.
با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست. با تعجب از زن سوال کرد : که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت : کدام شیخ؟ حال شما خوب است؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهید یاخیر؟
مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت : غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود.
دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد.
شیخ به زرگر گفت : من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را به صورتت بمال تا رزق و روزی ات بیشتر شود .
زرگر با حالت قدسی و دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ و دوستانش هرچه پول و طلا بود ؛ برداشتند و مغازه را جارو زدند .
بعد از 4 سال شیخ با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد .
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند.
افسر پلیس گفت : برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و نقش بر زمین شد و این بار شیخ و پلیس و دوستان ، دوباره مغازه را جارو زدند.
نتیجه اخلاقی حکایت :
انتخابات نزدیکه ، مواظب مغازه های زرگری خود باشید.
از این به بعد بازار وعده و وعیدها و نطق های آتشین در مجلس و سینه چاک کردن برای مردم گرم می شود.
فعلا وعده کمک به 18میلیون خانوار شروع شد
درباره این سایت